کبوتر و آسمان_ فریدون مشیری
بگذار سر به سینهی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیدهی سر در کمند را
بگذار سر به سینهی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خستهجان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با مَنَت
تو آسمان آبی و روشنی
من چون کبوتری که پَرَم به هوای تو
یک شب ستارههای تو را دانهچین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمهی شراب
بیمار خندههای توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سایت آلاله
www.azizedelamehsan.blogfa.com
سلام آقا سعید روز تون بخیر شعرهای که در وبلاگتون قرار دادین زیبا هست امیدوارم موفق باشین دست آلاله خانوم دردنکنه باشعرقشنگشون
salam,,,webloge zibaie dari,,omidvaram movafagh bashi,,khoshhal misham be man sar bezani,,piroz bashi,,bye
سلام وبلاگ قشنگی داری.
ممنون میشم به وب منم سری بزنی ونظربگذاری
www.gorob.persianblog.ir
بنام خدا
سلام
ممنون از شعر وبلاگتون من با استفاده از نام منبع شعر و دروبلاگم قرار میدم . موفق باشید .